یادمان ۲۵مین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی تابستان شصت و هفت در کلن برگزار شد

این گزارش در رسانه های بسیاری بازتاب داشت . از جمله سایت رادیو فردا ویرایش شده ی آن را منتشر کرد


فرشید فاریابی / کلن – آلمان:
برخی از خانواده های اعدام شدگان سال 67 بیست و پنجمین سالگرد این کشتار را به مناسبت روزجهانی مبارزه با اعدام در کلن برگزار کردند که با استقبال خوبی از شهر ها و کشور های مختلف اروپا مواجه شد و بیش از 200 نفر را گرد هم آورد.
در این مراسم که با مدیریت و اجرای مشترک مرسده محسنی و خاطره معینی و پشتیبانی دیگر همراهان رقم خورد محمد رضا نیکفر، امیرمعماریان، فواد تابان، کاظم کردوانی و ایراندخت انصاری دیدگاه های خود را بیان داشتند، سرودهای خاطره انگیز با اجرای بهرخ بابایی و همراهی پیانیستی از کشور آذربایجان اجرا شد، منیر فرهودی همسر مهرداد پاکزاد، خاطره معینی خواهر هبت‌الله معینی سخنانی ایراد کردند و دو ویدئو - موسیقی جدید با موضوع اعدام های دهه ی شصت برای نخستین بار به نمایش درآمد که مورد توجه شرکت کنندگان قرار گرفت.
مرسده محسنی یکی از طراحان و برگزارکنندگان این مراسم در سخنان خود تاکید داشت که مادران خاوران به مرر زمان و به رسم طبیعت از میان ما میروند و مسئولیت سنگین جنبش دادخواهی که بر محور حقیقت یابی استوار است را بر دوش وجدان آگاه جامعه به ویژه خانواده های اعدام شدگان و همراهان ایشان میگذارند . از همین روی برآن هستیم تا به همت تک تک شما این جنبش را زنده نگاه داریم و در رساندن آن به سرمنزل مفصود که همان روشن شدن همه ی ابعاد فاجعه است، همت کنیم.
وی مراسم را با یک دقیقه سکوت به یاد همه ی جانباختگان رسما آغاز کرد و پس از آن پیام تازه ای از مادر لطفی که خطاب به نشست بود را برای جمع خواند.
مادر لطفی در پیام خود با اشاره به  ۲۵ سال گذشته، و یادآوری روزهای تلخ و شیرینی که هر روز درگیرش بودندخطاب به نشست نوشته است: اگر بخواهیم تنها گوشه هایی از داستان زندگی خود را بگوییم، هزاران کتاب می شود. تلخی هایی که حکومت بر سر ما آورد برای ما یادآور رنج های بسیاری است و البته شیرینی هایی که از با هم بودن ما ناشی شد مایه قوت قلب و دل گرمی ما بوده است. ما همه را تحمل کرده و می کنیم و به امید روز آزادی و آینده ای بهتر برای مردم این مرز و بوم زنده ایم."
این مادر سرفراز در پیام خود اشاره میکند که از سال 50 در زمان رژیم شاه جلوی زندان ها بود و از آن جا با تعدادی از مادران و خانواده های زندانیان سیاسی آشنا شد و از سال 62 نیز در جلوی زندان های جمهوری اسلامی با خانواده های دیگری آشنا شده. خانواده هایی مانند مادر محسنی، مادر پنجه شاهی، مادر سرحدی، مادر معینی، مادر ریاحی، مادر پرتوی، مادر اسحاقی و ... که هیچ کدام از این عزیزان هم اکنون در میان جمع ما نیستند. اما همت بلند و ارادی پولادین آنها چراغ راه ما برای دادخواهی است.
وی با اشاره به شکل گیری روند تلاش های مادران خاوران تاکید کرد از سال 68 به این سوی مشکلات و فشار ها ی وارد بر مادران و خانواده ها همیشگی بوده به شکلی که از سال 85 به این سوی مانع از ادامه ی فعالیت های جمعی و آشکار در خاوران شده و هرگونه حضور در آن مکان محدود شد. فشار های بسیاری بر مادران و خانواده ها وارد شد، تهدید ها و دستگیری ها و حمله به مراسم ها ، توهین و تحقیر ها و تخریب خاوران در همه ی سال ها وجود داشت. ولی با تمام این مشکلات و ممانعت ها ما باز هم به خاوران می رویم و در منازل خود مراسم می گیریم و تا زمانی که بتوانیم آزادانه مراسمی در خور شان این عزیزان در سالن های بزرگ برگزار کنیم این کار را ادامه خواهیم داد.

حقیقت و مرگ؛ به یاد اعدام‌شدگان دهه شصت خورشیدی
دکتر محمدرضا نیکفر نخستین سخنران این نشست بود که سخنان خود را در حوزه ی اندیشه بیان داشت و با تشریح رویداد تاریخی مرگ سقراط، دفاعیات سقراط در دادگاهی که حکم مرگ او را جاری کرد به روایت افلاطون برشمرد و گفت: سقراط پس از صدور حکم مرگ عجز و لابه نمی‌کند و قاطعانه مردن را بر زیستن با رویه‌ای ناراست ترجیح می‌دهد .این حقیقتی که سقراط به خاطر آن اعدام شد، نه آموزه و کیشی خاص، بلکه عین "پرسش‌گری" و "پی‌جویی حقیقت" بود. اندیشه سقراط "دگراندیشی" است و آنگونه که می بینیم سقراط در دفاعیات خود، مرگش را بر زمینه حقیقت می‌نشاند و تاریخ فلسفه  نیز از او تبعیت کرده است.
این پژوهشگر فلسفه ی سیاسی پس از این مقدمه گفتار خود را بر فاجعه ی کشتار زندانیان سیاسی متمرکز کرد و گفت: من مایلم از "حقیقت" کشتار ۶۷ به مثابه نمودی از کشتارهای دهه ۶۰ بپرسم و آن را بر زمینه‌ای معنایی بیان کنم که "حقیقت" مفهوم مرکزی آن است.
محمدرضا نیکفر تفسیر حقوق بشری از این فاجعه  را به عنوان یکی از رایج‌ترین ها در دوره اخیر  مورد توجه قرار داد و گفت:"در تفسیر حقوقی، از حق‌کشی سخن می‌رود، انسان‌هایی قربانی یک نظام کیفری خشن و ناعادلانه شده‌اند، اما خود آنان در این تفسیر چهره چندان مشخصی ندارند. اصلا مهم نیست که چه می‌گفته‌اند، چه می‌خواسته‌اند، برای چه به زندان افتاده‌اند؛ آنان قربانی هستند و به خشن‌ترین شکلی ستم دیده‌اند. آیا این تمامی هویت آنان است؟ آیا آنان "منفعل" صرف بوده‌اند؟ آیا اینان خود حرفی برای گفتن نداشته‌اند؟ در آستانه‌ی دستگیری‌شان، و در دوره‌ی کوتاهی پس از دستگیری و اعدامشان، آنان را با گروهشان می‌شناختیم و هر گروه هویت و حرفی داشت. از این نظر، در آن روزگار "قربانیان" هویت پررنگ‌تری داشته‌اند. اما اکنون چه شده‌اند؟ فقط قربانی‌اند، ساکت، منفعل و ستمدیده مطلق؟!
وی "دگراندیشی" را حقیقت پایه و معیار کشته شدگان برشمرد"دیگر بودگی" و "مخالف" بودن آنان را مورد تاکید قرار داد و گفت:"رفیقانم را به یاد می‌آورم. آنانی که در دهه‌ی ۶۰ کشته شدند، هیچ کدام منفعل نبودند، همه یکپارچه شور و شوق بودند و می‌خواستند نه تنها ایران، که کل جهان را تغییر دهند. آنان مخالف بودند و تعیین‌کننده این است که در این مخالفت،"حق" داشتند.
محمدرضانیکفر با اشاره به چرایی و چگونگی مواجه ی برخی چهره های حکومت با این فاجعه و بازتاب آن در افکار عمومی گفت :"با تبدیل شدن آزادیخواهان به موضوع ترحم است که آیت الله منتظری به مقام قهرمان آزادی رسیده؛ اما او کسی بود که در نهایت درباره اش می‌توانیم بگوییم که انسان دلرحمی بود، از قماش خمینی و گیلانی و لاجوردی نبود. او دلش به رحم آمده بود ولی فکر او بسی دور بود از این که به رسمیت بشناسد حق مخالفت را، حق دگراندیشی را، حقی که قربانیان بر بنیاد آن به مقابله با رژیم برخاسته بودند."
وی نظام را نظام کشتار نامید و گفت:" کشته‌شدگان، از آن روز اول گرفته تا روزهای خونین کهریزک و پس از آن، همه با احتیاط کشته شده‌اند تا هیچ دگراندیشی ابراز وجود نکند. کشتار عارضه نظام نیست، نقص فنی آن نیست.
این پژوهشگر ساکن آلمان در پایان تاکید کرد: "مخالفت خود را در حدی فراتر از ستیزهای جناحی دستگاه ابراز کنید، تا منطق آن را بشناسید. بزرگداشت یاد کشته‌شدگان دهه ۱۳۶۰ بایستی بزرگداشت "دگراندیشی" و "مخالفت" و  همراه با یاد ارج‌گذارانه‌ی کشته‌شدگان باشد. اگر چنین کنیم، به سهم خود مانع از تحریف تاریخ می‌شویم، تحریف تاریخ بدین گونه که گویا آزادی‌خواهی محصول جانبی اصلاح‌طلبی است و کشف ارج دگراندیشی با عصر اصلاح‌طلبی آغاز شده است. اگر حقیقت مرگ در این دهه‌ی سیاه  حق دگراندیشی و مخالفت بوده است، پس یک سنجه‌ی آزادی‌خواهی حقیقی اذعان به این حقیقت است."
"جنبش ضد فراموشی" ضرورت اول است
امیرمعماریان فعال دانشجویی، سخنران بعدی این نشست بود که با تمرکز بر نسبت جنبش دانشجویی با اعدام زندانیان سیاسی ،در دو محور تاثیر اعدام های دهه 1360 بر جنبش دانشجویی آنچه که جنبش دانشجویی  از دهه ی 1360 میداند و می بیند، سخنان خود را بیان کرد.
او در آغاز گفت که حامل پیام خوبی از نسل خود در رابطه با دهه ی سیاه 60 خورشیدی نیست و تاکید کرد: "فاجعه ی پیش رو "فراموشی" نیست  بلکه " ناآگاهی" است. عمده ی زاده شدگان سال های 60 و 70 اساسا نمی دانند در دهه ی 60 به ویژه در سال 1367 چه اتفاقی افتاده است.نسل من کلن با ترمی به نام 67 بیگانه است.
 وی افزود این را نه فقط در مورد دانشجویان عادی  بلکه در مورد فعالان دانشجویی هم میگویم. اگر فرض کنید که طی سال های 1367 به این سوی یکهزار فعال دانشجویی حضورداشته اند از این شمار حتی پنجاه نفر هم نداریم که از سطح به عمق موضوع رفته باشند.
دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی ابهر افزود: اینجاست که سخن گفتن در باره ی موضوع می بخشیم اما فراموش نمیکنیم  به میان می اید در مورد نسل من اینگونه ایست که آنها اصولن نمی دانند که چه را باید فراموش نکند! واصلن نمی داند چه را باید ببخشد؟!
امیرمعماریان با اشاره به جنبش "ضد فراموشی" در آلمان پس از جنگ جهانی دوم ( دهه ی 60 میلادی) گفت در این جنبش نسلی از نسل گذشته ی خود میپرسد در آن سال ها چه اتفال افتاده است؟ پرسشی که به هیچ عنوان در درون خود کسی را متهم نمیکند. این پرسشگری متهم کردن نیست. ما باید پی ببریم چرا با موج اعدام های گروه های مختلف نه تنها واکنش هایی در جامعه شکل نگرفت بلکه بسیاری بی تفاوت و عادی زندگی و کار خود را ادامه دادند.
وی با اشاره به انتخاب روحانی و سابقه ی امنیتی او با طرح این پرسش که" چگونه او میتواند آزادی برای جامعه بیاورد؟" تاکید کرد: تازمانی که "جنبش ضد فراموشی" شروع به کار نکند و دوباره همه ی آن صحنه ها بازسازی و چیده نشوند تا آشکار شود چه بر سر پیشروترین نیروهای فکری جامعه آمد و چگونه شد که جامعه برای رسیدن به آزادی یک چهره ی امنیتی را انتخاب کرد و در کنار خمینی نام حسن روحانی قرارگرفت، همان فردی که آیشمن سال های 60 (مصطفی پورمحمدی) را به عنوان وزیر دادگستری برگزید، متوجه میشویم که جنبش ضد فراموشی ضرورت اول است.
امیر معماریان با بررسی روند تاریخی جنبش دانشجویی در نسبت با سال های شصت، آن دوره را به یک سیاه چاله که همه چیز را بلعید و یا گیتونی که دو نسل را به شکل کامل از هم جدا ساخت، شبیه دانست و گفت : دهه ی 60 پایان تمام دوره ی 80 سال تجربه ی سیاسی است. در تمام سال های پس از 67 دیگر نمیتوان ادعا کرد که جریان چپ در ایران باقی ماند. ما از این دوره به بعد هیچ تشکل چپ را نمیتوانیم سراغ بگیریم. نظام تمام قد برای حذف این جریان بلند شد و ایستاد. روندی که در جنبش دانشجویی آشکارا دیده میشود.
وی  در ادامه با انتقاد جدی از اپوزیسیون ایران و نیز ادبیات حاکم شده بر موضوع اعدام های 67 گفت: متاسفانه مجبور هستم اینجا اعلام کنم اپوزیسیون ایران به شدت نازاست، ما حتی یک کتاب قابل اتکا در مورد اعدام های 60 نداریم. کتابی که اعدام شدگان را به سوژه ی حقوق بشری بدل نکرده باشد. ادبیات غالب هم آنها را به قربانیان و کشته شدگانی تقلبل داده که گویی  مسافران اتوبوسی به دره افتاده اند.
امیرمعماریان تبدیل آزادیخواهان به سوژه ی حقوق بشری را به معنای از گور کشیدن و قتل دوباره ی راه و مرام آنها دانست وگفت: حقوق بشر اساسا خنده دارترین چیزی است که این روزها میتوان در مورد یک کشتار سیاسی طرح کرد؛ آن هم در مورد تک تک انسان هایی که مخیر به ادامه ی راه مبارزه بودند.

دادخواهی بازماندگان را متهم به خشونت طلبی کرده و می کنند
سخنران بعدی مراسم ۲۵مین سالگرد کشتار ۶۷ در کلن فواد تابان روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی بود که در آغاز و پیش از ورود به بحث با اشاره به سخنان امیر معماریان گفت : "برای من اصلن عجیب نیست که نسل امیرمعماریان چیزی از کشتار دهه ۶۰ نمی‌داند و تعجب هم نخواهم کرد نسل بعدی چیزی از کشتار سال ۸۸ نداند. چرا که نظام به عنوان یک حکومت دیکتاتور و مستبد به موضوع تصاحب افکار عمومی به نفع خودش  بسیار حساس است و برای به فراموشی سپردن این وقایع تمام قد و با تمام توان ایستاده است.آنگونه هم که تصور میکنید این امر محدود به وزارت اطلاعات  و چند نهاد و چهره ی امنیتی نیست."
این عضو خانواده ی اعدام شدگان دهه 60 در ادامه افزود: "وقتی ما از دادخواهی صحبت می کنیم، نه قصد داریم طناب دار بر گردن کسی بیاندازیم، نه قصد داریم کسی را در برابر جوخه ی آتش قرار دهیم. نه می خواهیم کشت و کشتار را دامن بزنیم و نه خواهان انتقام جویی و افزودن به کینه ها هستیم. با این حال خواسته ی دادخواهی به طور مرتب از سوی گفتمان هایی که به فراموشی جنایت ۶۷ تمایل دارند به خشونت طلبی و افزودن به چرخه ی خشونت متهم می شود."
وی "دادخواهی" را  طبیعی ترین حق دانست  و در بررسی موانع پیش روی جنبش دادخواهی گفت: "این جنبش با دو مانع اساسی برای دادخواهی نسبت به فاجعه ی کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال 67 و دیگر کشتارهای سیاسی در سی و پنج سال گذشته مواجه است : از یک سوی «حکومت مستبد» که نزدیک شدن به این موضوع را با تمام توان مانع شده و از دیگر سوی یک «جامعه ی خو گرفته به کشتارها» و گفتمان های سیاسی  است که با دامن زدن به این عادت، افکار عمومی را در تسلط خود گرفته اند. "
سردبیر اخبار روز با انتقاد از شعار «می بخشیم اما فراموش نمی کنیم»، آن را متعلق به  گفتمانِ درونِ حاکمیت معرفی کرد که جزیی از حاکمیت و یا حاشیه ی آن است و در فراموشی فاجعه ی سال ۶۷ ذینفع!
فواد تابان ادامه داد: " «می بخشیم» در این جا اساسا یک درخواست نامربوط و بی موقع است. اگر جنایت در جامعه ی ما به رسمیت شناخته شد و جنایتکاران در برابر دادگاه قرار گرفتند آنگاه می توان موضوع بخشش و یا عدم بخشش را مطرح کرد. نه اینک که اصل موضوع انکار میشود.
این فعال سیاسی با انتقاد از اتهام خشونت طلب بودن به جنبش دادخواهی گفت : "ما که امروز در صف نخست مبارزه با اعدام ایستاده ایم،ما که صدای اعتراض به ۱۶۰ اعدام تنها در دو ماهه ی ریاست جمهوری آقای روحانی هستیم به خشونت طلبی متهم شده ایم اما جریان های متهم کننده در قبال این تعداد اعدام آن هم در بیست و پنجمین سالگرد کشتارهای ۶۷، کمترین واکنش ها را نشان داده و یا در مراسم هایی اینچنینی شرکت نمی کنند.
وی با ابراز تاسف گفت موضوع اعدام های سیاسی سال ۶۷ در نزد برخی از نیروها و جریان های سیاسی کشور به وسیله ی بده بستان با حکومت تبدیل شده است به شکلی که شاهد هستیم جریان ها و افرادی که در دوره ی احمدی نژاد امضا جمع می کردند و طرح می دادند تا جمهوری اسلامی ایران را به دلیل انجام آن جنایت به سازمان ملل متحد ببرند و به جرم جنایت علیه بشریت محکوم کنند، امروز سکوت پیشه کرده اند گاه حتی از حضور پورمحمدی ها در کابینه دفاع می کنند تا به ماه عسلشان با دولت تدبیر و امید صدمه ای وارد نیاید.
فواد تابان مصطفی پورمحمدی  را یکی از "برجسته ترین نمادهای خشونت و قتل عام دولتی" در سال ۶۷ معرفی کرد و انتخاب او به عنوان وزیر دادگستری را حامل پیام روشن برای خانواده های قتل عام شدگان سال ۶۷ دانست و افزود: من این پیام را این طور می فهم که سهم ما خاورانی ها از دولت تدبیر و امید همین آقای جلاد است. این انتخاب تکرار  و استمرار جنایت سال ۶۷ است با بستن درب خاوران، با سرکوب و تهدید دائمی مادران و بازماندگان...
این روزنامه نگارو تحلیلگر سیاسی در پایان  گفت علی رغم این نگاه که بیان شد نسل های متاخر نسبت به اعدام های سیاسی دهه شصت ناآگاه و بی تفاوت هستند و من هم آن را میپذیرم اما این را هم تاکید میکنم که: ما نسبت به بیست و پنج سال پیش بسیار پیش آمده ایم. آن کشتارها را دیگر نمی شود انکار کرد. این موفقیتی است که در اساس بر دوش خانواده ها و جریانات سیاسی و اجتماعی چپ پیش رفته است. این دادخواهی قطعا روزی به بار خواهد نشست. همان طور که در آرژانیتن و شیلی و دیگر کشورهای آمریکای لاتین به بار نشسته است. ما برای دادخواهی احتیآج به کمی هوای آزاد و شرایطی مساعد برای حرف زدن داریم و این شرایط را به وجود خواهیم آورد.

استبداد حکومتی و استبداد اجتماعی

کاظم کردوانی پژوهشگر و جامعه شناس ساکن آلمان با اشاره به سخنان بیان شده که بر مبارزه با فراموشی تمرکز داشت، پیش از ورود به سخنان اصلی خود گفت: دو مورد از این کشتار دگراندیشان که در منطقه ی گنبد روی داد و به روایتی نخستین کشتار دگر اندیشان آن هم پیش از سالگرد انقلاب بود را به عنوان سند بیان می کنم. نخست کشتار چهار نفر از مبارزان منطقه ی گنبد در سال 58 یه نام های شیرمحمد درخشنده توماج، حاجی تواب واحدی، عبدالکریم مختومی و حسین جرجانی  و بعد از آن با فاصله ی اندکی ربایش و قتل 4 معتمد منطقه ی گنبد که تنها 3 جسد به دست آمد به نام های ایرانپور، نوشین و قرجه که چون این ها عضو هیچ سازمانی نبودند نامی از آنها برده نمی شود.
وی افزود تمرکز سخنان من بر آسیب شناسی مواجهه ی جامعه با چنین جنایت هولناکی است، باید مشخص کرد چرا اگر جان انسان به عنوان  تنها ارزش مشترک تمامی جوامع بشری است در ایران اینقدر بی‌اهمیت است و به حق انسان در حفظ جانش توجهی نمی‌شود؟
این جامعه شناس دلایل مختلفی  برای این مسئله برشمرد از جمله بی‌خبری مردم که نتیجه نبود آزادی مطبوعات و رسانه‌های مستقل است و نیز نبود آزادی‌های سیاسی و اجتماعی را مورد تاکید فرار داد و گفت:" اما مهم‌ترین دلیلی که می خواهم توجه شما را به آن جلب کنم استبداد دیرپای تاریخی و ریشه دار از زمان باستان تا امروز در این سرزمین و جامعه است. آنکه که حاکم شده خود را حاکم مطلق دارای فره ایزدی دانسته که در مقابل هیچ کس جز خدا پاسخگو نبود و جالب تر اینکه رابطه ی خودش با خدا را هم تنها خود او بود که تعیین میکرد."
 کاظم کردوانی: یکی از دلایل نداشتن بازتاب درخور کشتار مخالفان در بین مردم نهادینه شدن استبداد و تبدیل استبداد حکومتی به استبداد اجتماعی دانست و گفت: "این استبداد حکومتی به استبداد اجتماعی تبدیل شده ،در بطن جامعه و تک تک ذهن های افراد جامعه وجود دارد که این ذهن همیشه در حال بازتولید استبداد درونی شده است. این استبداد بازسازی شده در حکومت هم اثر میگذارد. آنگونه که شاهد هستیم چنین انقلاب بزرگی که قرن ها نظام پادشاهی را کنار میزند اما به یک سال نرسیده استبدادی را تولید و تحویل مامیدهد که بسیار مستبد تر از پیش است.
وی حضور گسترده ی مردم برای تماش مراسم اعدام را به عنوان شاهد مدعا مورد توجه قرار داد و گفت این امر جدیدی نیست از سال های دور جامعه ی ما با این موضع مواجه است و انگونه که در مستند ساخته شده توسط مازیار بهاری ثبت شده،نه تنها جمعیت زیادی برای تماشای اعدام خفاش شب در میدان شهر جمع شده‌اند بلکه بسیاری از جمع حاضر با گالن‌های بنزین و نفت آمده‌ بودند تا او را آتش بزنند. قاتلان بالفطره ای که برای تنبیه قاتل دیگر هجوم آورده بودند.
این استاد دانشگاه سپس با بررسی دو انقلاب بزرگ قرن معاصر ایران یعنی انقلاب مشروطه و انقلاب 57 تبار شناسی اجتماعی و گفتمان آنها را مورد بررسی قرار داد گفت: در انقلاب مشروطه علی رغم اینکه تعداد بسیار اندکی روشنفکر در ایران میتوان سراغ گرفت این گروه اندک موفق شد رهبری فکری مشروطه را بر دست گیرد. اما گفتمان تولید شده در انقلاب 57 امری دیگر بود. امری که در در کل مقابله با تجدد و غرب حاکم میشود. نتیجه ی این روند این میشود که مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق بشر اصلن وجود ندارد.
کاظم کردوانی با بررسی تاریخی مقاطعی که به دلیل خلا قدرت در ایران آزادی نسبی ایجاد شد و به تعبییر او جامعه اندکی نفس کشیدگفت: در این 107 سال آن هم به شکل پراکنده می توان ادعاکرد در ایران حدود سی سال جامعه نفس کشید نه اینکه شاهد آزادی باشد.
عضو موسس کمیته ی پیگیری قتل های زنجیره ای  با اشاره به آزادی نسبی مطبوعات در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی گفت : در این دوران و در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی سال های شصت هم به دلایل مشخص هیچ اشاره ای را نمیتوان به موضوع شاهد بود. و علی رغم جنبه های مثبت مطبوعات ایران در آن دوران اما باید بدانیم که در خصوص اعدام زندانیان سیاسی سکوت کامل حاکم است. در مثال دیگر یعنی همین قتل های زنجیره ای و افشاگری آن که مطبوعات اصلاحات نقش داشتند شاهد هستیم که جریانات سیاسی طیف اصلاح طلبان  کاملن سکوت کردند و فاصله گرفتند و حتی در مراسم ختم آنها شرکت نکردند.
کاظم کردوانی ضمن نقد فرهنگ حاکم بر جامعه و تاکید بر این موضوع که این رفتار نتیجه استبداد ریشه دوانده در بطن جامعه است گفت : "علاقه‌مندی به مردم با تبعیت از آنان فرق دارد و ما نباید تابع مردم باشیم. ما هرگز علیه این مردم و جامعه هم نیستیم. اما نمیتوان از آنها تبعیت کرد.

دادخواهی برای پرهیز از تکرار خشونت
ایراندخت انصاری یکی از زندانیان سیاسی دهه ی شصت وکسی که  همسر و دوبرادر او در جریان کشتار های سال های شصت جان خود را در راه آزادی فدا کردند،آخرین سخنران این مراسم بود و با اشاره به سخنان بیان شده موضوع آگاه کردن نسل های بعد و جذب آنها به جنبش دادخواهی و حقیقت یابی را مورد تاکید قرار داد و گفت: "ما در این نشست ها مویه و مرثیه سر نمیدهیم همه ی توان خود را برای زنده نگاه داشتن یاد و راه آنها به کار میگیریم و امروزه باید بیش از پیش بر موضوع حقیقت یابی تاکید کنیم."
وی دادخواهی های خانواده ها و جامعه در قبال کشتار های سال های شصت را نه به قصد انتقام جویی شخصی که امری مهم در تعین تکلیف نسبت  جامعه با خشونت ارزیابی کرد و گفت: وجدان عمومی جامعه نمی تواند و نباید در قبال این فاجعه و کشتار سکوت کند.
این عضو جنبش دادخواهی خانواده های اعدام شدگان سیاسی وقایع و دادگاه های نخستین پس از انقلاب را مورد اشاره قرار داد و گفت : اگر دادگاه‌های اول انقلاب برای محاکمه سران رژیم پهلوی با عدالت برگزار می‌شد شاید جمهوری اسلامی نمی‌توانست چند سال بعد به راحتی دست به چنین کشتاری بزند.
خانم انصاری در پاسخ به  انتقادات برخی که معتقدند جنبش دادخواهی چرخه خشونت را به حرکت درآورده است گفت: "جنبش حقیقت‌یابی و دادخواهی برای جلوگیری از تکرار چرخه خشونت در ایران بسیار حیاتی است،اتفاقا دادخواهی وسیله‌ای‌ست برای اینکه جامعه ایران بتواند با خشونت تعیین تکلیف کند."
وی همچنین با رد این دیدگاه که جامعه بسیار بی خبر و بی تفاوت است گفت:اگر این جامعه و نسل های بعد بی خبر و بی تفاوت بودند دانشجوی جوان در انتخابات 1388 از میرحسین موسوی نسبت او با کشتار ها و اعدام های آن سال ها را نمی پرسید و او را وادار به موضع گیری نمیکرد. جامعه اگاه است و حساس.

آن سال های سیاه ستم

در بخش پایانی این نشست "منیر فرهودی" همسر "مهرداد پاکزاد" که در پنجم تیرماه سال ۱۳۶۴ اعدام شد خاطرات خود از بازداشت همسر و سختی ها و دشواری هایی که بر او و فرزندش روا شد و نهایتا چگونگی دریافت خبر اعدام این جوان دلیر را برای جمع بیان کرد که جمع پر شمار در نشست را بسیار تحت تاثیر قرار داد. وی دست نوشته های زندانی و جانباخته ی سیاسی سال های 60 که در تمام این سال ها با خود همراه دارد را نشان داد و گفت تا جان در بدن دارم به دنبال حقیقت این جنایت خواهم بود.
خاطره معینی، خواهر هبت‌الله معینی، که در سال ۶۷ اعدام شد، متنی کلاسیک را با عنوان "روبان قرمز و گل هاي پريشان در خاك" که خاطرات بازگو کننده از همه ی سال های فشار بر خانواده ها در خاوران بود ارایه کرد و گفت: این قصه نیست،روایت گوشه ای از درد و رنج خانواده هاست ، این روايتي است از لحظات سختی که بر مادرانمان، "مادران خاوران" گذشت .
او که خود از برگزارکنندگان مراسم و متاثر از خاطرات منیر فرهودی بود با صدایی رسا و استوار خطاب به جمع گفت: ميخواهم از خاوران بگويم آری از آن تكه زمين كوچك كه لعنت آباد آنان و عشق آباد ماست، بيست و پنج سال پيش كه نه بلكه سي پنج سال پيش آغاز كردند ، نسل كشي آرام و خزنده ، خشم و كينه اشان را حتي اعدام و حذف فيزيكي فرو ننشاند، آنان را در ٧٠ كيلومتري جاده خراسان در جاي دور دست و بخيال خود دست نيافتني درخاك كردند، از سال شصت خاوران را با در خاك كردن سعيد سلطانپور ها و اصغر جزائري ها گلزار كردند. در سال ٦٧ ديگر كندن قبرهاي تكي كفايت كشتار شان را نكرد و در کمتر از چند روز در آنجا كانال كنده و شبانه  جوانان وبه خون غلطیده ی ایران رامدفون ساختنند. هزاران انسان پاک و ازادیخواه راستین را.
خاطره معینی فرزند زنده یاد مادر معینی در ادامه گفت : گلزار خاوران تنها گورستان جمعي نيست بلكه شناخته ترين آنهاست آنهم به همت كساني كه متاسفانه تعداد زيادي از آنها ما را ترك كرده اند و مسئوليت بزرگي بر دوش ما نهادند تا از آن تا روز دادخواهي پاسداري كنيم. کسانی که به جرات در تمام این سال ها نه برای مراسم های معمول و سنتی که  بلکه برای حفظ خاوران به هر قیمتی که شده و  علیرغم کتک زدن و بازداشت ها ، توهین و تحقیرها در خاوران حاضر شدند و با تلاش و همت مادران ، پدران، همسران، فرزندان و خانواده های جانباختگان بود که "خاوران" تبدیل به سندی جهانی شد تا دنیا از نسل کشی بی سابقه در ایران آگاه شود. #



No comments: